بسم الله ما در اول قرآن است و الرحمن الرحیم رخصت از یزدان، از بی ادبی کسی به جایی نرسید حقا که ادب وظیفه ی انسان است سلامت می کنم تا که سلامت باشید زیر علم سبز محمد باشید ای علی جان
محضر مبارک سروربزرگوارم، عالم عالی مقام، و دل سوخته ی مکتب آل الله حضرت آیت الله علی صافی اصفهانی
سلام و ادب و فروتنی
الهی:
رجب های زیادی از عمرمان سپری شد و آدمی زاد ماندم…
حالا که موی مان سپید گشته ، خدا کند که انسان بمانم
و خدا را شکر گزارم و ذات بی قیاس اش را قلبا می ستایم که مرا از دیرباز، با روی شرمندگی اما از عمق جان و دل، با محبت اهل بیت آشنا ساخت و نهال این عمق جان، به نظر لطف و رهنمایی آن یکتا پروردگار بی همتا، غبار کدورت های تنهایی ام را پاک نمود و دل بیقرارم را در آتش عشق عالمی چون شما و پدری مهربان به ثمر رساند و علم شوریدگی ام را بادیده گان پرمهر و محبت شما بربلندای طبع افراخت و تارهای حساس وجودم را به سرانگشت احساس نواخت.
و شما ای عالم و دانش آموخته ی بزرگوار، ای دانا سردرپر خویش نهفته، نگران نباش چونکه وقتی متولد شدی پدر گرامیتان (ره) نام علی را با نفس، و مادر بزرگوارت با جان دل پرورش داد و ریشه ی نازک جسم و استخوان و خون رگت را با نام و عشق به ولایت آقا امیرالمؤمنان تنومند ساخت.
و شما در مکتب پر عطوفت پدری دانشمند، علامه ایی نستوه، و عبدصالحی انتخاب شده از طرف خدا و اولیائش رشد و هدایت یافتید که به تحقیق همگان، مرد علم و عمل و زندگی سراسر پر خیر و بر کتش همه نور بود. ساده و بی پیرایه و سلوکش در مسیر اهل بیت.
همان گونه با معارف این مکتب پاک و مقدس آشنا گشتی و زبان طبعتان به این خاندان بزرگوار گویا.
و دست نوشته ی خودتان گویای زمزمه های زیارت عاشورا، اذا جاء نصرالله و الفتح اش… همه و همه در گوش جانتان طنین افکن است. و فروغ مناجات شبانه اش، تهجد خالصانه اش … آن همه با هم بودنت،خاطرات آن عارف بالله، گوهر اشک را از صدف سینه ی اتان می شکافد.
و خوب می دانم که زبان حال دلتان در وصف آن پدر بزرگوار این چنین باشد.
اشک را در صــــدف دیده از آن پروردم
که نثار قدم دوست کـــنم گوهــــر خویش
فارغ از مهر و مه و اختر چرخم که چو شمع
پرتو افشان شده ام از دل روشنگر خویش
عندلیب چمـــن عشقـــم و در کــــنج قفس
سر خود می کشم از درد بزیر پر خویش
بسکه در خواب گل روی تو را می بینم
بوی گل می شنوم هر سحر از بستر خویش
برف پیری زدلم گرمی عشق تو نبرد
می کشم شعله هنوز از دل خاکستر خویش
و شما آقا جان
و ارث علم آن علی مهربان و آن امام دانایی
راضیة بقضائک … صابرة علی نزول بلائک … مشتاقة الی فرحة لقائک
در این شب مبارک و مقدس از دردها و رنجها سخن گفتن جسارت و بی ادبی است به مقام بلند آن امام متقین که تنها بهانه ای بود تا که بتوانم این شب و روز مبارک را به شما پدر مهربان و عالم بزرگوار تبریک و مبارکباد عرض کنم که می دانم حال دلتان فقط معرفت نفس و خداشناسی است و بس
در ضمیر خویش نقش خود دگرگون دیده ایم
آنچه در آیینه ی آب ست، وارون دیده ایم
از گل و بلبل سخن کم گوکه در این جلوه زار
دوست را بر حسن روی خویش مفتون دیده ایم
ما در این گلشن که هر گل بوی لیلی می دهد
بید مجنون را پریشان تر زمجنون دیده ایم
انشاءالله ندای قلبی و عبرظة من بکی من خوفک مرحومة (ی تان)، و الاغاثة لمن استغاث بک موجودة (ی تان) ، و الاعائة لمن استغان بک مبذولة (ی تان) به استجابت و قبولی پروردگار و در جمع اولیائش به حق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین به غایة رجاء ختم شود و حضرت بقیة الله الاعظم روحی فداء به اذن خدا کلمه ی طیبه ی حق را پدیدار فرمایند. انشاءالله
پس به نام آن علی اعلی، و قسم به دانایی ات مهرت را زمن مگیر و در کویرم ببار
فالله خیر حافظا فهو ارحم الراحمین
یا علی ـ با احترام و ادب ـ ابراهیم عابدینی
۱۳ رجب مصادف با مولود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه السلام