واقعه غـدیـــر
در سال دهم هجری یعنی اواخر عمر شریف پیامبر اکرم، رسول خدا (صلوات الله علیه و اله) عازم سفر حج شدند، در مدینه اعلام شد که امسال رسول خدا در مراسم حج شرکت می کنند. هر کس مایل است همراه پیامبر حرکت کند.
جمعیت زیادی همراه آن حضرت عازم زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج گردید، تعداد جمعیت را ۹۰ هزار و تا بیش از ۱۲۰ هزار نفر در تاریخ ثبت کرده اند. علاوه بر این جمعیت، افراد بسیاری هم از بلاد دیگر به سوی سرزمین مکه شتافتند.
پس از انجام اعمال حج، در راه بازگشت از مکه، کاروان رسول خدا به چهارراهی رسید که حُجاج گروه گروه از هم جدا می شدند (محل جدا شدن راه های مدینه، مصر و عراق) و هر کدام به سوی اوطان خود می رفتند که آن محل، غدیر خم نام دارد. جبرئیل نازل شد که «یا ایها الرسول بلِّغ ما أُنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»[۱] (ای پیغمبر، باید! آن چیزی را که از سوی خدا (درباره علی) به تو نازل شده به مردم ابلاغ کنی و اگر چنین نکنی رسالت او را به انجام نرسانده ای.
و این آیة شریفه، عنوان یک تهدیدی را می رساند که از جانب خداوند متعال نسبت به پیغمبرش انجام شده، یعنی یا رسول الله این ابلاغ آنقدر از اهمیت بالایی برخوردار است که اگر در انجام آن درنگ کنی تو رسول و پیغمبر ما نیستی به این معنا که تمام زحمات ۲۳ سالة پیغمبر نادیده گرفته خواهد شد و دیگر خدای متعال او را از جرگة انبیاء خارج خواهد کرد.
راستی این چه پیغامی است که پیغمبر خدا اینچنین با شدت و غلظت از طرف خدا مأمور به ابلاغ آن شده است؟
بدیهی است آنچه را که رسول خدا (صلوات الله علیه و اله) باید ابلاغ کند، جزء دین است، اما کدامیک از اجزاء دین؟ آیا از اصول دین است؟ توحید است، نبوت است یا معاد؟ قطعاً توحید نیست، زیرا که پیغمبر ۲۳ سال است علی الدوام مردم را به توحید دعوت می کند.
آیا نبوت است، یعنی باید تبلیغ کند که من پیامبرم ؟ آیا منظور، ابلاغ فروع دین است؟ آیا پیامبر باید از مردم بخواهد که نماز بخوانند، یعنی کسانی که به حج آمده بودند، نمازخوان نبودند؟!
این پیام باید موضوعی باشد که اصول دین و فروع دین بند به آن است. زیرا که می فرماید: اگر این پیام را نرسانی اصلاً رسالت او را ابلاغ نکرده ای.
گویا پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) از ابلاغ این پیام عظیم، هراسان است. همان پیغمبری که یکه و تنها در میان مشرکین مکه بدون یار و یاور شجاعانه فریاد می زد قولوا لا اله الا الله تفلحوا و نترسید، سنگش زدند و نترسید، نقشة قتل برایش کشیدند و نترسید، اما در میان مسلمان ها و آنهائی که رنگ دین به خود زده بودند می ترسید علی را انتخاب کند، همان پیغمبری که علی می فرمود در جنگ ها وقتی کار بر ما سخت می شد او ملاذ و پناه ما بود، چنین پیغمبری با چنان شجاعتی در جمعی که همه خود را مسلمان و پیرو آن حضرت می دانستند، می ترسید حرفش را بزند، کسانی در میان مسلمین بودند که در ظاهر چهره دین و تقدس به خود گرفته بودند و خود را به پیغمبر می چسباندند و تا اندازه ای هم در میان مردم جای پایی باز کرده بودند اما در باطن جز برای مطامع دنیوی خویش قدمی بر نمی داشتند و با اوامر و نواهی پیغمبر کاری نداشتند مگر مواردی که مجبور می شدند اطاعت کنند، همان هایی که امروز هم خود را به علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) می چسبانند و برای فریب دادن خلق از همه جا بی خبر و رسیدن به مطامع دنیوی خویش قیافة زاهدانه و عارفه و عاشق علی(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به خود گرفته تحلیل حرام و تحریم حلال می کنند.
آری امثال همین نااهلانی که امروز ما می بینیم در زمان پیغمبر بودند و پیغمبر خدا اضطراب داشت از این که حکم خدا را و جانشینی علی (علیه السلام) را بر خلاف میل باطنی آن ها اعلام کند، از همین جهت است که فرموده اند منافق از کافر بدتر است و خطر عارف نمایان دلباختة دنیا از خطر یهود بالاتر است. زیرا که یهودیان هرگز با پرچم یهودیت و از کنیسه ها نمی توانند در مقابل مسلمین ظاهر شوند اما با پرچم اسلام و تشیع و علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) چه بسیار آسان و بی تکلف وارد صفوف مسلمین شده و به تخریب دین پرداختند تا آنجا که فلسفه را با تمام کفریّاتش عین دین و ارسطو را از انبیاء قلمداد کردند و در مقابل مسجد و مرجعیت و مقام مقدس نیابت عامه، دکان و استاد عرفان تراشیدند و قداست عرفان و عرفای حقیقی را خدشه دار کرده، به اهداف خودشان در حد قابل توجهی هم رسیدند.
آری رسول خدا که از طرفی با چنین منافقان جاه طلب و کینه توز مواجه بود و از طرف دیگر با این امر حتمی پروردگار، از سنگینی بار این رسالت مضطرب بود، لذا خداوند برای اینکه قوت قلبی به پیغمبرش بدهد فرمود: والله یعصمک من الناس، یعنی ای پیغمبر نترس. برو و این پیام را یعنی ولایت و مولویّت و خلافت علی (علیه السلام) را به امّت ابلاغ کن ما هم تو را از شر این منافقان حفظ می کنیم. راستی این چه امری است که خاتم الانبیاء (صلوات الله علیه و اله) از ابلاغ آن ترسان و لرزان است و خداوند او را دلداری می دهد؟ رازی است که سرنوشت تمامی دین از اصول و فروع و از آدم تا خاتم به وجود مبارک او و به انتصاب او رقم می خورد که توضیح آن خواهد آمد.
به هر حال رسول خدا دستور داد تا کاروان در آن گرمای سوزان توقف کند، کسانی که جلوتر رفته اند برگردند، آنهائی که عقب مانده اند برسند، به بعضی اصحاب امر فرمودند که زمین را تمیز کنید، خارها را بکنید، سنگ ها را جمع کنید، سایه بان بزنید که زنهائی که از مکه برگشتند زیر سایبان باشند، بعد از سه روز معطل کردن مردم، در آن گرمای سوزان، نماز ظهر اقامه شد، آن گاه رسول خدا دستور داد منبری از جهاز شتران درست کردند و حضرت بر بالای آن قرار گرفت، نگاهی به چهار طرف انداخت و فرمود: الا تسمعون؟ آیا صدای مرا می شنوید؟ جواب دادند: بلی. پیامبر این اقرار و اعتراف را از آن ها گرفت تا فردا کسی ادعا نکند که من نفهمیدم و متوجه صحبت های پیامبر نشدم.
سپس پیامبر خطبه ای مفصل خواند خطبه ای که سراسر حکمت و رمز و راز بود و از سرچشمة وحی گرفته شده بود. حدود ۵۰ مرتبه نام مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خطبه برده شده، ۵۰ آیة قرآن، حضرت در این خطبه خواندند، ۲۰ مورد اشاره به حکومت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف کردند، ۴ مرتبه نام مبارک حضرت ولی عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را بردند، بعد از بیان مطالب زیاد، رسول خدا از روی منبر علی را صدا زدند، علی آمد، با دست چپ زیر بغل راست علی را گرفتند و بقدری بلند کردند که کف پای علی (علیه السلام)به زانوی رسول خدا رسید. آن گاه فرمودند: ایها الناس «الست اولی بکم من انفسکم؟» قالوا: بلی. و این جمله را سه مرتبه از مردم اقرار گرفتند، سپس فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه.» یعنی هر کس من مولا وسرپرست و صاحب اختیار او هستم پس این علی هم مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست.
آن گاه پیغمبر به دوستان علی و کسانی که مولویت او را پذیرفته اند دعا کرد و به دشمنان علی و کسانی که مولویت علی را نپذیرفته اند نفرین کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه …»
بعد از آن خطبه این آیه نازل شد «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم و اسلامی که من به آن رضایت می دهم به عنوان دین برای شما برگزیدم.
سپس رسول خدا (صلوات الله علیه و اله) فرمودند: «الولایة لعلیّ من بعدی» ولایت و امامت بعد از من با علی است و دستور دادند همه با علی بیعت کنند و پس از آن مردم آمدند و با علی به عنوان جانشین پیامبر بیعت نمودند.
گفته می شود اولین کسی که آمد با علی (علیه السلام) بیعت کرد عمر و ابابکر بود که گفتند (( بخٍّ بخٍّ لک یا علی اصبحت و انت مولای ومولا کلّ مؤمن)) که این مطلب را حدود شصت نفر از علما و محدّثین و تاریخ نگاران نقل کرده اند که پس از اعلام مقام مولویّت علی (علیه السلام) و دستور الزامی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) مبنی بر بیعت با علی (علیه السلام) ابوبکر و عمر آمدند به علی (علیه السلام) تبریک گفتند وبا او بیعت نمودند.[۲]
پیام غدیــر:
آیا پیام غدیر، این بود که باید علی را دوست بدارید؟!!
علمای اهل سنت می گویند: منظور پیامبر از «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» این بود که علی را دوست بدارید، زیرا که ولایت، به معنای محبت و دوستی هم آمده است.
اما آیا عقل سلیم می پذیرد که خاتم الانبیاء یعنی عقل کل، برای این که به مردم بگوید علی را دوست بدارید، مردم را آن همه به زحمت بیاندازد؟!
در سخت ترین موقعیت ها، مردمی که خسته و مانده شده بودند، عرفات دیده بودند، مشعر دیده بودند، رنج های منی را پشت سر گذاشته بودند، سعی صفا و مروه کرده بودند، تمام مناسک حج را انجام داده بودند، در بازگشت مسیر زیادی را طی کرده بودند حتی کسانی که جلو افتاده بودند برگشتند، روزهای زیادی از خانه و کاشانة خودشان دور بودند، هوای بسیار گرم و سوزان، در نهایت خستگی و کوفتگی یک مرتبه پیغمبر دستور بدهد توقف کنید و مردم را در چنین موقعیت بحرانی سه روز در آن گرمای طاقت فرسا معطل کند فقط برای این بود که به مردم بگوید علی را باید دوست بدارید؟!!!
مضافاً بر اینکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه وآله مسئله دوستی علی (علیه السلام) را در طول این ۲۳ سال دائم به مردم گوشزد می کرد و مردم به این سفارش پیغمبر عادت کرده بودند دیگر نیازی نبود که مردم را اینقدر در رنج و تعب بیاندازد.
از آن گذشته آیا دوستی بیعت می خواهد؟ آیا دوستی تبریک می خواهد؟ چرا برخی آمدند و گفتند: «بخٍ بخٍ لک یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن» مبارک باد، مبارک باد بر تو ای علی! امروز تو مولای ما و مولای هر مؤمنی گردیدی. پس معلوم می شود مطلب خیلی فراتر از این حرف هاست،
آنچه را که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) در روز غدیر از طرف خدا مأمور شد به مردم ابلاغ کند مولویت علی (علیه السلام) و آن ولایت کلیه الهیّه بود، مراد پیغمبر از «مولا» در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»آن مقام ولی اللهی و اولی بأنفسی علی(علیه السلام) بود، لذا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) همین مقام را ابتدا در مورد خودش از مردم اعتراف گرفت، فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم»، آیا من از خود شما به شما نزدیک تر نیستم، آیا من از خود شما به شما اولویت ندارم، معنایش این است که اگر من بخواهم مثلاً لقمة غذایی به دهان بگذارم اما پیغمبر اکرم نخواهد، این عمل انجام نخواهد گرفت، زیرا خواستة پیغمبر مقدم است بر خواسته من، اراده پیغمبر مسلط است بر ارادة من، اگر من بخواهم چیزی را اراده کنم پیغمبر نخواهد، نمی توانم اراده کنم، ارادة من مقهور ارادة پیغمبر است. نه تنها انسان بلکه تمامی موجودات این عالم تحت تسلط و قدرت کاملة ولایت تکوینی رسول الله (صلوات الله علیه و اله) هستند، هر برگ درختی که در این عالم بر زمین بیافتد یا نیافتد باذن رسول خداست، «بهم تحرکت المتحرکات و سکنت السواکن».
این چنین ولایتی را پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) در مورد خودش از مردم اقرار گرفت، آن هم سه مرتبه، فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم»، آیا من چنین ولایتی بر شما ندارم؟ قالوا: بلی، همه گفتند: بله یا رسول الله شما اولی به نفس ما هستید.
بعد از آنکه پیغمبر در مورد خودش چنین اقراری را از مردم گرفت، آن گاه در حالی که علی را روی دست گرفته بود فرمود، «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». یعنی همین ولایتی را که برای من قبول دارید باید همین را هم برای علی قبول داشته باشید. هر کس مرا اولی به نفس خودش می داند، هر کس مرا به این مقام (مقام ولایت کلیة الهیه) قبول دارد باید علی را هم به همین مقام قبول داشته باشد.
بنابراین، روش پیغمبر در روز غدیر در مورد تعیین جانشین به گونه ای بود که هیچ شک و شبهه ای برای کسی باقی نگذاشت.
اولاً: معنای مولی را خود پیغمبر بیان فرمود که مراد من از مولی چیست.آنجا که فرمود الستُ اولی بکم من انفسکم یعنی آیا من اولی به نفس شما نیستم ؟
ثانیاً: نام علی (علیه السلام) را برد فرمود من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه یعنی هر کس من اولی به نفس او هستم این علی هم اولی به نفس اوست.
ثالثاً: با لفظ هذا مطلب را تاکید کرد، فرمود، هذا علی مولاه، یعنی این علی، همین علی که روی دست من است و همه دارید او را می بینید مولای شماست.
آگاه باشید پیام غدیر تحریف نشود :
پس پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) در روز غدیر نمی خواست دوستی و محبت ورزیدن به علی (علیه السلام) را به مردم گوشزد کند، دوستی علی را در طول ۲۳ سال مرتب حضرت به مردم گوشزد می کرد، چیز تازه ای نبود که بخواهد مردم را سه روز در آن گرمای طاقت فرسا به زحمت بیاندازد، بلکه پیغمبر می خواست آن مقام خلیفة اللّهی و اولی بانفسی وصاحب اختیاری علی را به مردم اعلام کند تا مردمِ بعد از خودش فقط و فقط تسلیم مطلق و بی چون و چرای علی باشند و لا غیر.
پیام غدیر برای زمان حضور :
وقتی پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) چنین امری را صادر فرمود که هر کسی این ولایت را در مورد من قبول دارد باید همین ولایت را هم در مورد علی بپذیرد، وظیفه مردم این شد که به تبعیت از پیغمبر چنین اعتقادی را نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشند و با آن حضرت بیعت کنند به این معنا که بعد از پیغمبر (صلوات الله علیه و اله) مطیع و تسلیم مطلق علی (علیه السلام) باشند و اوامر و نواهی او را بدون چون و چرا و بدون تأمل و درنگ اطاعت کنند، سرّش را بفهمند یا نفهمند باید بدون قید و شرط سر تسلیم فرود بیاورند و امتثال کنند.
رابطه ی مولویت و عبودیت بعد از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) هم باید برقرار باشد یعنی همان وظیفه ای که امت در برابر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) داشتند از اطاعت و بندگی از لحظه ای که فرمان «من کنت مولاه» صادر شد، همان وظیفه را بدون ذرّه ای کم و زیاد باید نسبت به علی (علیه السلام) داشته باشند زیرا که علی نیز مثل پیغمبر و عین پیغمبر اولی بنفس ماست، خواستة او بر خواستة ما اولویت دارد، اراده ی او بر اراده ی ما مسلط است، تصمیمات او بر تصمیمات ما مسیطر است، او نیز مثل پیغمبر با غیب و باطن این عالم در ارتباط است، «علی مع الحق و الحق مع علی»، علی با حق است و حق با علی است، اینها از هم جدا نیستند، نه اینکه دو چیزند اما با هم هستند، نه، یک چیزند با دولفظ، یک ماهیّت است با دو عنوان، قرآن حق است، علی هم حق است، دو چیز نیستند، یک چیزند، منتها قرآن حق تدوینی است اما علی حق تکوینی است، نکته بسیار ظریفی است که بسیاری را دچار اشتباه کرده است.
آنچه که از علی جدا بشود ناحق است، باطل است، محکوم به فنا و نابودی است، «حق» خود علی است، هر چه هست از حق، جلوات علی است، چیزی که از علی جدا باشد نمی تواند جلوه ی علی باشد؛ لذا فرمود آن قرآن هایی را که بر سر نیزه کرده اند بزنید، قرآن ناطق منم.
پس به دلیل اینکه علی نفس پیغمبر است، جان پیغمبر است، روح پیغمبر است، هرچه پیغمبر دارد، جز مقام نبوت، علی هم دارد، به هر درجه ای که پیغمبر بالا رفت علی را هم همراه خود دید از عرش تا فرش و از زمین تا معراج و از معراج تا قاب قوسین اوادنی همه جا علی با پیغمبر بود به همین دلیل پیغمبر فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه.»
و اگر ما پیغمبر خاتم را به رسالت و نبوت پذیرفته ایم ناگزیریم که علی(علیه السلام) را به خلافت بلافصل و جانشینی پیغمبر و مقام ولایت و خلیفة اللّهی بپذیریم،اگر غیر از این باشد نبوت را نپذیرفته ایم و اگر نبوت را نپذیرفته باشیم خدا را نپذیرفته ایم.
این رابطه ی مولویت و عبودیت بعد از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز باید برقرار باشد و زمین تا قیامت نباید از مولا و حجت و حق تکوینی خالی باشد و این حکمت بالغه ی الهی است که پروردگار عالم چنین مقدر فرموده است، اگر لحظه ای زمین از مولا خالی شود «لَساخَتِ الارضُ بِأهلِها»، آنگاه دیگر، زمین و زمانی در کار نخواهد بود، بر و بوم و دشت و صحرایی نخواهد بود؛ لذا تا مولا و حجت بر روی زمین است زمین و زمانی هم در کار است.
اولین مولا و حجت بالغة الهی وجود مقدس خاتم الانبیاء (صلوات الله علیه و اله) می باشد که امت مأمور به تبعیت مطلق از اوست و آخرین مولا و حجت بالغة الهی وجود مبارک و نازنین حضرت بقیَّة الله الاعظم ارواحنالتراب مقدمهالفداء می باشد که این حجج بالغه ی الهیه یکی پس از دیگری به امر خداوند عالم و بواسطة حجت ما قبل معین و منصوب و خلیفة الله و صاحب الزمان می شوند، همه ی این بزرگواران مولا هستند هر یک به تعیین و تصریح مولای ما قبل خود، همه ی آن ها اولی بنفس ما هستند، لذا «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نه فقط در مورد علی است بلکه به تنقیح مناط شامل تمامی ائمه معصومین (صلوات الله علیه و اله) می باشد زیرا که مناط، کلیت اولی به انفس بودن در جمیع مراتب وجود است که رسول خدا همین را به عنوان مقدمة من کنت مولاه از مردم اقرار گرفت.
بنابراین همانطور که علی (علیه السلام) به نصب پیغمبر جانشین پیغمبر و اولی بانفس است ، امام حسن (علیه السلام) نیز به نصب علی (علیه السلام) جانشین علی و اولی بانفس است و هکذا امام حسین (علیه السلام) تا برسد به خاتم الاولیاء حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه هریک به نصب امام ما قبل، جانشین و خلیفة الله و اولی با نفس می باشند و این سلسلة مقدس زنجیر وار به هم متصل است، توحید، نبوت، امامت لازم لاینفک یکدیگرند. اگر کسی یکی را کنار گذاشت یعنی همه را کنار گذاشته است.
پس همانطور که امت اسلام در زمان پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) موظف بودند تسلیم مطلق پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) باشند و اوامر و نواهی آن حضرت را بدون قید و شرط اطاعت کنند همین حالت تسلیم و انقیاد را بعد از پیغمبر باید در محضر مبارک علی (علیه السلام) داشته باشند، همین حالت تسلیم را در برابر امام حسن مجتبی (علیه السلام) داشته باشند و همین طور در برابر سایر ائمه معصومین : هر کدام در زمان خودشان تا برسد به امام زمان ارواحناه فداه و مسلمین موظف اند بعنوان یک تکلیف الزامی شرعی، عقلی، وجدانی، بدون هیچ قید و شرطی و چون و چرائی و تأمل و درنگی از امام زمان خودشان تبعیت کنند و هر چه او فرمود بی درنگ سرتسلیم و تعظیم فرود بیاورند و اطاعت کنند و در این تسلیم مطلق بودن اسراری است که انسان را می رساند به جائی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده، به آنجا که:
رسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
ما تسلیم در برابر چه کسی ؟
تسلیم مطلق در برابر وجود مقدس معصومین (علیه السلام) و لاغیر زیرا آن ها هستند که اولی به انفسیت دارند، آن ها هستند که حق هستند، آن ها هستند که نفس پیغمبرند، آن ها هستند که قرآن ناطق اند.
تسلیم در برابر غیرمعصوم (علیه السلام) تخطی از پیام غدیر است:
اما این ره که عرفا ی التقاطی می روند (که تسلیم مطلق پیر و قطب و استاد سیر و سلوک می شوند) به ترکستان است، این ها پشت گوش خود را هم نمی بینند چه رسد به اینکه اولی بانفُسیَّت داشته باشند تسلیم شدن در برابر چنین بی مایه گان بی نوایی خنده آور است، اینهایی که مانند شاگردانشان و دیگران خطاکارند و بلکه بیشتر، چگونه عقل انسان می پذیرد که زمام دین و مذهب و جان و مال و عرض و ناموسش را به دست آنها بسپرد. تسلیم مطلق شدن در برابر غیرمعصوم (علیه السلام) راهی است به سوی فنا و نابودی.
اگر اینها در طریق حق بودند، هرگز مسئلة تسلیم مطلق شدن را در مورد خودشان، آن هم به عنوان رکنی از ارکان مسلک خود و واصل شدن بحق، به دیگران القاء نمی کردند. امام صادق (علیه السلام) امت را از تسلیم مطلق شدن در برابر غیر معصوم (علیه السلام) برحذر فرموده، می فرماید: «ایّاکَ أَن تَنصب رجلاً دُونَ الحجَّه فتصدقه فی کلِّ ما قال». یعنی مبـادا در برابر غیرحجـت و امـام معصوم سـر تسلیـم فرود بیاوری و هرچه او گفت قبول کنی.[۳]
امام حسن(علیه السلام) به این گونه افراد لعنت فرمود است، می فرماید: «لعن الله من یَتَقدَّمُ اویُقَدِّم علینا احداً».خدا لعنت کند کسی که خودش را یا دیگری را بر ما مقدم می دارد.
پس اگر ما کسانی را که تسلیم مطلق شدن در برابر غیرمعصوم را قبول دارند و به آن عمل می کنند لعنت کنیم به یک تکلیف شرعی عمل کرده ایم و از مولای خودمان امام حسن (علیه السلام)، در این امر تبعیت کرده ایم.
آگاه باشید که دین چیزی جز آنچه را که معصومین بیان کرده اند نیست و غیر از آن هرچه هست بی دینی است و دکانی است در مقابل آن بزرگواران مانند دکان حسن بصری ها و سفیان ثوری ها و حلاج ها و ابن عربی ها و…
عارفان کین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
این شعر گرچه در مورد واعظان سروده شده اما وقتی از آن القاء خصوصیت می کنیم، می بینیم که عارف نمایان حداقل در این زمان مصداق اتمّ و اکمل این شعر هستند و ما در زمان خودمان دیدیم که هر چند گاه یکی از این مدعیان رسوا شده و فسادهای اخلاقی و جنسی آن ها برای عالم و آدم برملا می شود.
اعتقاد شیعه در مسئله مولویت :
بنابراین شیعة مکتب امام صادق (علیه السلام) بر این اعتقاد است که مسئله مولویت در لسان پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) که در غدیر مطرح شد یک مبدأی دارد و یک منتهایی، مبدأش وجود مقدس خود رسول الله است. پس از او علی است، بعد از علی اولاد علی یکی پس از دیگری تا می رسد به منتها یعنی وجود مبارک قطب عالم و محور وجود حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه و غیر از معصومین احدی در این عالم چنین مقامی را ندارد، خطبه ی پیغمبر در روز غدیر در مورد اصل ولایت و امامت بود و علی به عنوان اولین امام و جانشین رسول خدا که در مجلس حاضر بود به روی دست پیغمبر قرار گرفت، علاوة بر این که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) در این خطبه به امامت سایر ائمه تصریح کرده اند.
لذا وظیفة مسلمین این است که فقط و فقط در برابر این انوار مقدّسه سر تعظیم و تکریم فرود بیاورند و تسلیم محض و بی قید و شرط آن ها باشند و لاغیر.
پیام غدیر برای زمان غیبت :
وقتی بر این اعتقاد شدیم که امام زمان ارواحنافداه مانند جدش امیرالمؤمنین (علیه السلام) اولی به انفس ماست، حق است و او و حق از هم جدا نیستند، حق تکوینی و قرآن ناطق است، پیام غدیر این است که باید از چنین مولایی بدون قید و شرط تبعیت کرد باید راه و رسم زندگی را و طریقة سلوک و بندگی را و راه وصول به حق را از او گرفت، هر راهی را که او به ما نشان می دهد همان راه، راه حق است، هر دستور و برنامه ای را که آن حضرت به ما ارائه داد همان دستور و برنامه نور است «کلامکم نور و امرکم رشد» و غیر از آن ظلمت و ضلالت است کما این که امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «کلام الله لا تتجاوزوه و لا تطلبوا الهدی فی غیره فتضّلوا».[۴] یعنی از کلام خدا تجاوز نکنید (و به هیچ راه و مسلکی روی نیاورید) و به دنبال هدایت و معرفت و طریقی غیر از قرآن نباشید که گمراه خواهید شد.
و چون زمین نباید از حجت خالی بماند و مردم باید از هدایت ها، راهنمائی ها و ارشادات حجت خدا بهره ببرند، در زمان غیبت نیز این فیض باید ادامه داشته باشد یعنی در آن زمانی هم که بنا به مصالحی آن حضرت باید در پس پردة غیبت باشند امت خودش را بلاتکلیف و سرگردان و بدون سرپرست رها نمی کند.
لذا می بینیم که آن حضرت سلام الله علیه در دوران غیبت صغری چهار نفر را با نام و مشخصات خاصی به عنوان نایب و جانشین خاص خود معین فرمودند و مردم را به دست با کفایت آن ها سپردند تا از طریق آن ها به ولایت و امامت متصل شوند.
در زمان غیبت کبری یعنی بعد از رحلت چهارمین نایب خاص باز هم امت را بلاتکلیف و سرگردان رها نکردند منتها این بار نه بعنوان نایب خاص که با آن حضرت رابطه داشته باشند، باب نیابت خاصه منسد شد (و هرکس ادعای ارتباط با امام زمان ارواحنافداه را داشته باشد طبق بعضی روایات فهو کذّابٌ مفتر، یعنی او دروغگو است)، اما از این پس تا زمان ظهور باب نیابت عامه منفتح است یعنی معصوم (علیه السلام) شرایطی را اعلام نموده که هرکس دارای آن شرایط بود او به عنوان نایب و جانشین آن حضرت می باشد از قبیل:«وأمّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام أن یقلدوه»[۵] یعنی از میان فقها کسی که نگهدار نفس، حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند.
و یا روایت «اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیکم و أنا حجت الله علیهم»[۶] یعنی در حوادثی که اتفاق می افتد به کسانی مراجعه کنید که راویان حدیث ما هستند، آن ها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آن ها هستم.
بنابراین پیام غدیر نه تنها برای آن یک صد و بیست هزار نفری بود که در غدیر جمع شده بودند بلکه برای تمامی اعصار و زمان ها تا قیام قیامت می باشد، در زمان غیبت مردم باید فقط از طریق فقها به ولایت و امامت متصل شوند. پیام غدیر برای ما که در زمان غیبت هستیم اطاعت و فرمانبرداری از فقها و مراجع تقلید است زیرا اطاعت از فقها اطاعت از امام زمان است و ردّ کردن آن ها ردّ کردن امام زمان است و ردّ کردن امام زمان در حدّ شرک به خداست و این مطلب را خود معصوم (علیه السلام) فرموده است که «الرادُُّ علیهم رادٌّ علینا والرادُّ علینا رادٌّ علی الله و هو فی حدالشّرک بالله».
و مثل روایت عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام)، که حضرت می فرماید: «…من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فأنی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا ردًّ و الرادّ علینا رادًّ علی الله و هو فی حد الشرک بالله»[۷]. یعنی «به کسی که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند و احکام ما را بفهمد (یعنی مراجع تقلید)، به حکم و فتوای او راضی شوید، همانا من او را حاکم شما قرار دادم، اگر طبق دستور ما حکم داد و یکی از افراد از او نپذیرفت همانا حکم خدا را سبک شمرده و ما را ردّ کرده است و آنکه ما را ردّ کند خدا را ردّ کرده و این در حد شرک به خداست».
پس پیام غدیر در زمان غیبت تبعیّت از فقها و مرجعیت شیعه است، زیرا معصومین (علیه السلام) و آنهائی که اولی به نفس ما هستند ما را در زمان غیبت کبری به دست فقها و مراجع تقلید سپردند نه به دست عرفا و نه به دست فلاسفه، و نه به دست گروه های دیگر فقط و فقط ما را به دست فقها سپرده اند «فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه.»
لذا اگر کسی از این مسیری که ولی نعمت ما و اولی به نفس ما ائمه معصومین (علیه السلام) معین کرده اند تخطی کرد از پیام غدیر اطاعت نکرده است، چنین کسی مولویت امام زمان خودش را نپذیرفته است در نتیجه مولویت پیغمبر را نپذیرفته است و در نهایت خدا را و توحید را نپذیرفته است و این در حد شرک به خداست.
اهل محبت و عرفان چه کسانی هستند ؟
قرآن کریم میفرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله»[۸] یعنی:
بگو (ای رسول خد) اگر خدا را دوست میدارید از من تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.
این آیهی شریفه نشانهی محبت به خدا را پیروی عملی از رسول خدا میداند و هم چنین شرط اصلی در محبوب شدن انسان نزد خدا را تبعیت از رسول خدا میداند.
هم چنین قرآن کریم میفرماید: «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه»[۹] نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت کردند. این آیه تنها راه ارتباط با پیامبران را پیروی از آنان میداند.
در روایتی، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تفسیر این آیهی شریفه میفرماید: «ان اولی الناس بالانبیاء اعملُهُم بما جائوا به، ثم تلاهذه الآیه، و قال: أنّ ولیّ محمد(صلوات الله علیه و اله) من اطاع الله و ان بَعُدَت لحمَتُهُ و إنّ عدوّ محمدٍ(صلوات الله علیه و اله) من عصی الله و إن قربت قرابَتُهُ»[۱۰]. نزدیکترین و سزوارترین مردم به انبیاء آنهایی هستند که به دستورات آنها بیش از همه عمل میکنند، سپس حضرت آیهی مذکور را تلاوت فرموده، آنگاه فرمود: «دوست محمد(صلوات الله علیه و اله) کسی است که از خدا اطاعت کند اگرچه از پیامبر نسبتش دور باشد و دشمن محمد(صلوات الله علیه و اله) کسی است که نافرمانی خدا کند اگرچه قرابتش با پیغمبر نزدیک باشد». و همچنین قرآن کریم میفرماید: «فمن تبعنی فانه منی»[۱۱] که حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: هرکس از من پیروی کند او از من است.»
در روایتی امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند: «من احبنا فهو منا اهل البیت، قلت جعلت فداک، منکم؟ قال منا والله، اما سمعت قول ابراهیم(علیه السلام) فمن تبعنی فانه منی». یعنی هرکس ما را دوست بدارد او از ماست. گفتم: فدای شما بشوم، به راستی از شماست؟
فرمود: به خدا قسم از ماست، آیا کلام ابراهیم (علیه السلام) را نشنیدهای که گفت: «هرکس از من تبعیت کند او از من است».
با در نظر گرفتن صدر و ذیل این روایت این امر ثابت میشود که، محبتی مراد امام است که به دنبال آن تبعیت و پیروی از آن بزرگواران و مکتب مقدّس و ملکوتی آنها باشد گر چه اصل محبت به آن بزرگواران فی نفسه با قطع نظر از عمل، خود منشأ اثرات و فوائد کثیره است، از جمله در امان ماندن از خلود در جهنم و زمینهی بسیار بالا داشتن برای بهشتی شدن به سبب حسن سریره که این خود نعمت کمی نیست.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند : ما اَحَبَّ اللهَ عزوجلَّ من عصاهُ . یعنی خدا را دوست ندارد کسی که نافرمانی او را می کند ، آن گاه آن حضرت این دو بیت را خواندند:
تَعصی اِلالهَ و اَنتَ تُظهرُ حبَّه هذا محال فی الفعالِ بدیع
لو کانَ حُبک صادقاً لأطَعتَهُ إن المحبَّ لمَن یُحبُّ مطیع
یعنی تو معصیت خدا را می کنی و در عین حال اظهار محبت او می کنی!! این ، کاری عجیب و امری محال است. اگر در محبت خدا صادق بودی، اطاعتش می کردی، زیرا هر دوستی مطیع کسی است که دوستش می دارد.
این ها و ده ها آیه و حدیث دیگر دال بر این است که عمل و اطاعت لازم لاینفک محبت است و شرط محبت اطاعت و پیروی از صاحب ولایت است.
هشدار به مدعیان :
پس ای کسانی که ادعای محبت خدا را می نمایید و مدعی واصل شدن به مراتب توحید هستید، گواه عاشق صادق باید در آستین باشد گواه شما بر این ادعاها طبق نص صریح قرآن کریم باید تبعیت و پذیرش مولویت محمد و آل محمد باشد، آیا چنین گواهی در آستین شما هست؟
این مدعیان و عارف نمایان از خدا بی خبر در زمان پیغمبر هم بودند که خود را از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و اله) جدا کرده بودند و کاری با اوامر و نواهی آن حضرت نداشتند در عین حال می گفتند ما به خدا محبت داریم!!
قرآن کریم همة مدعیان و به ظاهر اهل محبت را به محاکمه کشانده است، به پیغمبر (صلوات الله علیه و اله) می فرماید یا رسول الله «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» به این مدعیان که سنگ محبت خدا را به سینه می زنند (و به این عارف نمایانی که ادعاهای کذایی دارند) بگو اگر راست می گوئید که خدا را دوست دارید، پس از من (که پیغمبر خدا هستم) تبعیت کنید (اگر چنین بودید) خدا هم شما را دوست می دارد.
شرط محبت به خدا و لازم لاینفک آن، تبعیت از رسول خداست، تبعیت از پیغمبر جزء موضوع است اگر نباشد، موضوع محبت منتفی است و مدعیان در این محاکمة قرآنی رسوا هستند.
لازمه ی تبعیت از پیغمبر تبعیت از علی (علیه السلام) است، لازمه ی تبعیت از علی (علیه السلام) تبعیت از امام زمان ارواحنافداه است و لازمة تبعیت از امام زمان تبعیت از فقها و جانشینان و نواب عام امام زمان است این سلسلة مقدس، زنجیروار به هم متصل است جداشدن از هر جزئی جداشدن از کل است، جدا شدن از توحید و نبوت و ولایت است.
آن عارف نمایانی که چون حسن بصریها و سفیان ثوریها و اعوان و انصارشان تا این زمان قیافة زاهدانه و ضدّ دنیا می گیرند و برای فریب دادن عوام دَم از عرفان و محبت به خدا و ائمه معصومین می زنند و با اوامر و نواهی پیغمبر وعترت پیغمبر کاری ندارند و بسیاری، اصلاً، عمل به منکرات را وسیله تقرب و وصال به حق می دانند و خوبان آن ها که از همه ملایمترند عبادت را از واصل ساقط می دانند و می گویند عبادت برای وصول است نه برای واصل .آیا این اعمال و رفتار طبق مجوز شرعی است، ناشی از تبعیت آن ها از علی و اولاد علی است آیا این اعمال نتیجه ی پیام غدیر است، آيا آن بزرگواران چنین دستوراتی را صادر کرده اند، اگر چنین است خواهشمند است مطلب به این مهمی را کتمان نکنند و دیگران و ما را راهنمایی کنند و اگر چنین نیست و روی هوی و هوس است و سرگرم کردن خود و مردم و دور خود را شلوغ کردن و کسب جاه و جلال و مال است ، باید منتظر عواقب این اعمال و نفاق بازی های خود باشند؛ هم در دنیا و هم در آخرت. «لهم خزیٌ فی الدنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم»[۱۲]
———————————–
پی نوشت ها:
[۱] سوره مائده، آیه ۶۷
[۲] امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از دید گاه خلفا ص ۳۷
[۳] کافی ، ج ۲ ، کتاب ایمان و کفر ، ح ۵ ، ص ۲۹۸
[۴] بحار ، ج ۹۲ ، ص ۱۰۷
[۵] وسائل الشیعه ، ج ۲۷، ص ۱۳۱
[۶] وسائل الشیعه ، ج ۲۷ ، ص ۱۴۰ – بحار ۵۳/۱۸۱
[۷] اصول کافی – ج ۱ – باب اختلاف حدیث ، ح ۱۰
[۸]. سوره آلعمران، آیه ۳۱٫
[۹]. سوره آلعمران، آیه ۶۸٫
[۱۰]. مجمع البیان؛ نورالثقلین.
[۱۱]. سوره ابراهیم، آیه ۳۶٫
[۱۲] مائده : ۳۳